log
کاش..


ایـלּ بـآر تـלּـهــآتــر از همیـشــﮧ . . .
ஜ..مـכتی است کفه ترازویم تعادل نــ ـ ـ ـכارכ... כستانم خالیست امـــا כلم پــ ـ ــ ـ ــرஜ

من این اهنگ خیلی دوست دارم ...امیدوارم لذت ببرین

کاش غصه تموم میشد کاش گریه نمیکردم

من باعث و بانی شم دنبال کی میگردم ؟


تقصیر خودم بوده هرچی که سرم اومد

از هرچی که ترسیدم عیناْ به سرم اومد

تا حس منو دیدی احساس خطر کردی

تا رازمو فهمیدی دنیا رو خبر کردی ..

این حادثه تلخو از چشم تو میدیدم

تو روی دنیا بود من پشت تو جنگیدم

تو روی دنیا بود من پشت تو جنگیدم

|دو شنبه 16 بهمن 1391| 12:58|yasaman|

اشکام روگونه هام سنگینی میکنه دیگه حتی حس این ندارم ک اشکامو پاک بکنم .

.این گریه هابرام خوشاینده چون به من میفهمونه تویی وجود داشت عشق پاکی بود

که من به چه سادگی ازدستش دادم ...تقصیرخودم بود..

گلایه ای ندارم فقط تمام غصم ازاینه ک روزی پشیمون بشم ....


دارم قصه ای رو شروع میکنم ک میدونم تو باهام نیستی..

وقتی که تو بهم گفتی "باش عزیزم..بروبسلامت "....اون لحظه میخواستم زمانوبه عقب برگردونم

و بهت بگم که روزایی ک پیشت بودم بهترین روزای زندگیم بودن و خواهدبود ..

چون پایان قصه ی من بی تو تلخه ...بازباتمام نامردی ک درحقت کردم بهت میگم" دوستت دارم "

اینو فراموش نکن ک یادو خاطرات تو قلبم همیشه میمونه و هیچکس و هیچ چیزنمیتونه اونو ازخاطرم پاک کنه ...


این سوززمستون وغم دوریت داره عذابم میده ...تو کوچه ها سرگردونم.

دنبال ردی ازنگاهت ..ولی هیچ نشونی ازت نیست گویی انگارتویی وجودنداشت ..

|یک شنبه 15 بهمن 1391| 22:58|yasaman|

من چیزی تو نگات دیدم ک تو ندیدی...

تو اون نگات حرفایی بود ک مانع گفتنشون میشدی..

اما من ازنگات همه چیو میخوندم ...بهت گفتم ک نگاهات چ اتیشی تو دلم درست کرده

گفتم بمون تا برای همیشه این اتیش شعله ورباشه.. ولی منو تو اون لحظه ک بهت احتیاج داشتم تنهاگذاشتی

و تنهاچیزی ک ازردپای نگات باقی موندخاکسترهای دلیست که صادقانه بدون هیچ دروغی دوستت داشت ..

|یک شنبه 15 بهمن 1391| 22:45|yasaman|

توشبهام ارزوهاکردم...ولی وقتی به هیچ راهی نرسیدم ازارزوکردن هم منصرف شدم ...

.وقتی مردم صداقت منو ازروی سادگی میدون وقتی گریه هامو نشونه ای از ضعف میدونن برای چی بمونم؟؟

بمونم تا بیشتربشکنم ..خردبشم ...نمیدونم تاحالا چندبارقلبم شکسته و من باز این تیکه های شکستشو بهم

چسبوندم ولی هیچوقت مثل روز اولشون نشدن... !!کاش روزی این دردوعذاب تموم بشه ...

|یک شنبه 15 بهمن 1391| 22:23|yasaman|

پسر: ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!

دختر: توباز گفتی ضعیفه؟

پسر: خب… منزل بگم چطوره؟

دختر: وااااای… از دست تو!

پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟

دختر:اه…اصلا باهات قهرم.

پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟

دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟

پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.

دختر: … واقعا که!

پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟

دختر: لوووس!

پسر: ای بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!

دختر: بازم گفت این کلمه رو…!

پسر: خب تقصر خودته! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!

دختر: من ازدست تو چی کار کنم؟

پسر: شکر خدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب و تاب ملاقات تو بودم… لیلی قرن بیست و یکم من!

دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!

پسر: صفای وجودت خانوم!

دختر: می دونی!
دلم… برای پیاده روی هامون…
برای سرک کشیدن تو مغازه های کتاب فروشی
ورق زدن کتابها…
برای بوی کاغذ نو…
برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه… تنگ شده
آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!

پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه…
برای دیدن آسمون چشمای تو…
برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم…
برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم….!

دختر: یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “خاتون”

پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!

دختر: ولی من که بور بودم!

پسر: باشه… فرقی نمی کنه!

دختر: آخ چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من…

پسر: …

دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی؟

پسر: …

دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…

پسر: …

دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای تو بشم…

پسر: خدا… نه… (گریه)

دختر: چرا گریه میکنی؟

پسر: چرا نکنم… ها؟

دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش…

پسر: وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…

دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا

پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم

دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی؟

پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم…

دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …

پسر: …

دختر: دوباره ساکت شدی؟

پسر: برات… کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… و یه بغض طولانی آوردم…!

تک عروس گورستان!

پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!

اینجا کناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم…
نه… اشک و فاتحه
نه… اشک و فاتحه و دلتنگی

امان… خاتون من! توخیلی وقته که…

آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من…

دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!

نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!

بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…
اما… تـو آرام بخواب…

                                                                                                            

                                                                                                                          یکی ازدوستان 

|یک شنبه 15 بهمن 1391| 19:0|yasaman|

1














|یک شنبه 15 بهمن 1391| 14:1|yasaman|

قبل ازاینکه بخونید باید بگم ک موقعی که این داستانارو خوندم

خیلی تحت تاثیرقرارگرفتم ....گفتم برای شما هم بزارو بخونید ..

.امیدوارم ازمطالبی ک براتون گذاشتم لذت ببرید .


پسرهبه دختری که تازه باهاش دوست شده میگه:امروز وقت داری بیای خونمون؟؟؟

دختره:مامانم نمیذاره.....باچه بهانه ای بیام؟؟

پسره:بگومیخوام برم استخر.....(دختره اومدخونه دوست پسرش)

پسره:توکه اومدی استخرمثلااا بایدموهات خیس باشن بروتوحموم موهاتوخیس کن!!

وقتی دختره میره حموم.پسره به دوستاش زنگ میزنه....پسره و دوستاش یکی یکی میرن تو حموم به دختره

تجاوزمیکنن...این اخری که رفت تو حموم.نه1 ساعت نه2 ساعت.موندتوحموم.....دیدن این دیرکرد....

.رفتن حموم که یهودیدن دختره و پسره رگ دستشونوباهم زدندوگوشه حموم افتادن و روی دیوارحموم نوشته:

نامردااااخواهرم بود....

|یک شنبه 15 بهمن 1391| 13:32|yasaman|

.

  بارون بیاکه خیلی وقته دلم گرفته .دلم برای زمانی ک مدتها می رفتم زیربارون تنگ شده......

باران توراصدامیزنم امشب فقط تورامیخواهم

...دل منم امشب بایاد تو ابری شده ....هوس باریدن کرده ....

بارون بیاو غصه هامو باخودت ببر.....دلم بارونو میخواد ....قدم زدن های زیربارون ...کاش امشب بارون ببارد ...

|جمعه 13 بهمن 1391| 21:27|yasaman|


ConTinUe
|جمعه 13 بهمن 1391| 20:10|yasaman|

About


منم یه دخترم ♥ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ♥ بـآز آمــבمــ.. بـﮧ جـآیــے ڪـﮧ تعلـقــ בآرمــ.. بـﮧ یـڪ اتـآقــ سیـآه ، پـر از פـرفـ ـهـآے לּــآگفتــﮧ פֿـلـوتــ مـלּ و سیــگـ ـــآرمــ... בوبـآره مـےלּـویسمــ از פـرفـ ـهـآیــے ڪـﮧ وآهمـﮧ בآرمــ.. یـڪ בلــ پـر از رویـآـهـآے وآهـــے.. ایـלּ بـآر تـלּـهــآتــر از همیـشــﮧ . . . . ♥ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ♥ لطفا ارشیـــــــــو مطالبــــــــــ هــم یه نگاهـــی بندازینـــــ ..
Say Hello


DIARY ABOUT Links! Credit Deily


Archive